ترانه های پاییزی
لحظه ی دلم چو رود می گذرد
و فضای پر هیاهوی دلها می شکند افکارم را
تنهایی دلم چشمم را دل تنگ می کند
چند روزیست دله تنهایم از غم می بارد
و خروش امواج صدایم لرزه ای بر افکارم هست
و نوشته ای در دستم که می بارد از احساسم
دریست جهانم سکوت را از خاطره هایم می گیرد
و رقصی در دستانم که همنشین تنهاییم هست
که می نگارد باران های عمرم را از لحظه هایم(آوا)
نظرات شما عزیزان: